مجموع چند شعر زیبا
 

 

حتی در آسمان تیره و ابری هم می توان ستاره پیدا کرد

 

 

خیلی سخته بعد از چند سال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ

 

 بوده ولی بازم بهت بگه دوست دارم. خیلی سخته طعم واقعی مرگو

 

 بچشی ولی صبح که چشماتو باز میکنی ببینی بازم نمردیو یه روزدیگه

 

 رو باید بازم با خاطره هاش شروع کنی, ولی اون دیگه پیشت نیست,

 

 پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارت ولی تو پیش اون بودیو

 

 هیچوقت ندیدت, این مثل اون میمونه, تو رو گریه بندازه تو اونوبخندونی

 

 ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه. خیلی سخته بهت بگه دوست

 

 دارم ولی نمیخوامت, میگن با یادش باید زندگی کنی ولی تا کی

 

 خوابشو ببینی, میگن ناامید نشو آخه درد ناامیدی رو نکشیدن چون

 

 ناامیدی و تنهایی و گریه تنهاهدیه هایی بوده که اون بهت داده ولی تو

 

تموم زندگیتو بهش دادی. خیلی سخته بهش دل ببندیو دلتو بشکونه,

 

 تو هم میتونستی دلشو بشکونی ولی اینکارو نکردی چون خیلی

 

 دوسش داشتی. خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون

 

 بتونه با یار تازه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که

 

 عشقت بوده با کاخ آرزوهاتو یکجا خراب کنه, اونوقت زیر آوار بی مهری

 

 و تنهایی از فقر محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشینی و زار زار

 

 گریه کنی. خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی

 

 براش هیچ اهمیتی نداشتی, حالا دیگه آرزوی نبودنتو میکنه. خیلی

 

 سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش اونقدر خوشحال

 

 میشدی که دوست داشتی داد بزنی ولی حالا با دیدنشم چیزی جز

 

 عذاب نصیبت نمیشه چون اون دیگه واسه تو نیست. خیلی سخته بعد

 

 از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی اشکات

 

 فقط واسه خودت مهم باشند. خیلی سخته جرات هر کاری رو داشته

 

 باشی به امید اینکه کوه پشتته ولی وقتی یرگردی و پشتتو نگاه کنی

 

 ببینی یه عمر پشتت به دره بوده, حالا اون دیگه عشقش یه نفر دیگه

 

 هست اصلا تو براش مهم نیستی, اصلا رسم بازیه قایم موشک زمونه

 

 اینه, تو چشم میذاری و من قایم میشم ولی تو یکی دیگه رو پیدا

 

 

 میکنی.


 

 

 

خدایا همه این کارارو تو کردی به هر کی دل بستم تو دلمو

 

ببین تنهای تنهایم

 
ببین بیگانه با خویشم
 
ببین در زیر این فریادهای خشم پولادین
 
که چون پتکی به سر میکوبدم نالان از خویشم
 
و دیگر هیچ امیدی به فرداهای این دل نیست
 
که ایا میشود با یاری عشقم
 
به فریادی به پا خیزم؟
 
و با قلبی پر از دردو
 
صدایی که پر از بغض و سکوت و درد دل باشد
 
بگویم دوستت دارم؟
 
بفهمانم که من چون دیگران هم سینه ای و اندر دلی دارم؟
 
ولی ایا به فریادی که از قلبی سیاه و از دلی در استان مرگ برخیزد
 
صدایی پاسخی گوید؟
 
صدای ناله ای خیزدکه من هم دوستت دارم؟
 
نمیدانم
 
نمیدانم....

این مثنوی حدیث پریشانی من است             بشنو که سوگنامه ویرانی من است


امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام             بلکه به یومن آمدنت جان گرفته ام


گفتی غزل بگو غزلم شور و حال مرد             بعد از تو حس شعر فنا شد و خیال مرد


گفتم مرو که تیره شود زندگانیم                    با رفتنت به خاک سیه می نشانیم


گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد              در چشم باد فرصت دیدن نمی دهد


وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است                معیار مهرورزیمان سنگ بودن است


دیگر چه جای دل خوشی و عشق بازی است   اصلا کدام احمق از این عشق راضی است


این عشق نیست فاجعه قرن آهن است          من بودنی که عاقبتش نیست بودن است


حالا به حرفهای غریبت رسیده ام                   فهمیده ام خوب بودن تو را بد شنیده ام


حق با تو بود از غم غربت شکسته ام             بگذار صادقانه بگویم که خسته ام


بیزارم از تمام نارفیقان نارفیق                        این ها چقدر فاصله دارند تا رفیق 


من را به ابتذال نبودن کشانده اند                    روح مرا به مسند پوچی نشانده اند


تا این برادران ریا کار زنده اند                            این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند


یعقوب درد می کشد و کور می شود                یوسف همیشه وصله ناجور می شنود


این جا نقاب شیر به کفتار می زنند                  منصور را هر آینه بر دار می کشند


این جا کسی برای کسی کس نمی شود          حتی عقاب در خور کرکس نمی شود


جایی که سهم مرگ به جز تازیانه نیست           حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست


ما میرویم چون دلمان جای دیگر است               ما می رویم هر که بماند مخیر است


ما می رویم گر چه از الطاف دوستان                  بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است


دل خوش نمی کنیم به عثمان و مذهبش           در دین ما ملاک مسلمان ، ابوذر است


ما می رویم مقصدمان نا مشخص است             هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است


از سادگیست اگر به کسی تکیه کرده ایم            این جا که گرگ با سگ گله برادر است


ما می رویم ماندن با درد فاجعه است                در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است


دیریست رفته اند امیران قافله                           ما مانده ایم قافله  پیران قافله


اینجا دگر باب من و  پای لنگ نیست                  باید شتاب کرد مجال درنگ نیست


بر درب  آفتاب پی باج می رویم                          ما هم بدون بال به معراج می روی

شکوندی, هر جا لونه ساختم تو خرابش کردی, هر جا با دیدن کسی

 دلم آرامش میگرفت تو اضطرابو تو دلم انداختی. نمیدونم شایداین کارو

 کردی تا به غیر از خودت به کسی دل نبندمو به کسی امید نداشته

 باشم. پس حالا که همه امیدم به تو, کمکم کن کمکم کن. 


 

حتی از دریای خروشان وطوفانی هم می شود ماهی گرفت

 

اگر آب نیست وآفتاب بی رمق است می توان حتی گل ودرخت را در

 

حافظه کاشت و برگ و بارشان را به تماشا گذاشت

 

 

تنها باید به چشمهایمان بیاموزیم که زیباییها را جستجو کنند

 

به گوشهایمان یاد بدهیم که زمزمه های مهربانی را بشنوند

 

به قلبهایمان هشدار دهیم که جز برای محبت 

به نام کسی که جدایی رو آفرید تا قدر باهم بودنو بدونیم

 



درج آگهی رایگان - پورتال تبلیغاتی 9رنگ

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 18 ارديبهشت 1391برچسب:اهنگ پیشواز همراه اول , | 15:35 | نویسنده : reza |